Session 3: Future Politics and the Experience of Khavaran

سخنران: امید منتظری (روزنامه‌نگار و پژوهشگر)

۸ ژانویه ۲۰۲۳

موضوع مورد بحث: سیاست آینده و تجربه‌ی خاوران; چرا تفکر رادیکال در گرو عبور از «خشونت‌پرهیزی» است؟

چکیده 

در این روزهای خونین، نابسندگی «گفتارهای خشونت‌پرهیز و مدارا محور» و نافرجامی آن در نقد دولت و خشونت بیش از هر زمانی آشکار شده است. در این گفتار امید از پیوند گفتارهای به اصطلاح «روادارانه» و «تبلیغ مدل جنبش‌های عدم خشونت» و نسبت آن با جریان «اصطلاح‌طلبی» خواهم گفت. در مقابل، از «سیاست یاد» و سوژه‌هایی خواهم گفت که در ایران مقاومت در برابر دولت جمهوری اسلامی را شکل دادند. هر فکر کردن مستلزم به یادآوردن است. آغاز دهه هفتاد شمسی در ایران، آغاز دهه نود میلادی هم هست. دوران پساشوروی، پسا ایدئولوژی و نقد خشونت هم است. در این عصر تازه، ایران نیز به شدت متاثر از فضای جهانی بود. هم در گرته برداری از الگو های اقتصادی، هم در تفکر سیاسی. ورود به دنیای نو در ایران و آغاز سیاست‌های تعدیل و خصوصی‌سازی و «سازندگی»، همزمان با گفتارهایی است که کلید واژه‌های آن را نقد ایدئولوژی، تبلیغِ تساهل و مدارا و سرآخر اصلاح‌طلبی در مقابل هر گونه چپ‌روی و رادیکالیسم می‌ساخت. پیش‌نیاز چنین چرخش اقتصادی-اجتماعی نه تنها در گرو خاموش کردن صداهای مخالف بود، بلکه نیازمند لولابندی جامعه پاره پاره‌ای بود که در دهه «طولانی» و خونین شصت به اینجا رسیده بود. به همین خاطر، در دهه هفتاد متفکران و گفتارهایی که از قضا از حمایت دولتی برخوردار بودند، یا سرمایه نمادین و منافع مادی‌شان با نهادهای حاکمیت گره می‌خورد، بدون اشاره به نقد دولت و سرمایه، یا در قبال خشونت دهه قبل سکوت کردند، یا بر آشتی جامعه و دولت و خشونت هر دو سو دست گذاشتند. در فضای سیاست زدوده اوایل دهه هفتاد که تمامی احزاب و نهادهای مستقل مردمی شکست خورده یا سرکوب شده بودند، صدایی محو اما مستمر، شکلی از سیاست تذکار و یادآوری را پیش گرفته بود: خانواده‌ها و مادران خاوران. جمعی که عملا هم متصل به جنبش چپ بود و هم اولین حرکت مستقل گروهی از زنان پس از اسفند 1357. این جمع اهمیت مضاعف داشت، هم در مقابل گفتارهای مدارا محورانه غالب ایستاد و هم در مقابل خشونت دولتی. اما در سال‌های اخیر، بازماندگان خشونت‌های دولتی با چالش‌های دیگری هم مواجه‌اند: تعیین نسبت با دادخواهی حقوقی بشری و نهادی- دولتی. به همین خاطر بازگشت به تجربه خانواده های خاوران اهمیتی مضاعف پیدا کرده است.

گزارش جلسه

امید بحث خود را با این نکته شروع می‌کند که اندیشه سیاسی با فکر کردن به دیگری آغاز می‌شود. این آغاز اندیشه سیاسی در دوره درخشان تاریخ اروپا (۱۸۸۰-۱۹۱۴) با آغاز جنگ جهانی اول بود. با پایان جنگ جهانی دوم، بنیان های نابودشده اخلاق، فلسفه و سیاست در مقابل چشمان متفکران قرار می‌گیرند. در همین زمان است که کارل یاسپرس کتاب مشهور خود را به نام « the question of german guilt» می‌نویسد. او در این کتاب چهار گناه را بر می‌شمرد؛ گناه فردی که مجرمان دارند؛ گناه قضایی که در دوره نازی ها کل آلمانی‌ها را در بر می‌گرفت؛ گناه سیاسی برای هرکس که آن دوره را مشاهده کرده و گناه جهان‌شمول برای هرکس که در آن دوره در جهان زندگی کرده بود. امروزه می‌توان این مهم را اینطور هم مطرح کرد که وجدان معذب و حس گناهکاری لازمه فکر کردن و امکان اندیشیدن است. 

مساله گناه، بازگشت به مساله فاجعه است که آن را در دهه استثنائی شصت می توان بررسی کرد. دهه شصت دوره بسیار مهم تاسیسی، دهه موقعیت‌های تراژیک، جنگ داخلی و کشتار مخالفان و زندانیان سیاسی است و به همین معنا دهه شکست است. این شکست در ایران نام‌های مستعاری مثل سرکوب و استبداد گرفت.  

بعد از این دوره، دهه هفتاد است که دوره خاموشی و فراموشی است .در این دوره اسم شکست را فروپاشی می‌گذارند. چون مقارن با دهه نود میلادی، دوران پساشوروی، پسا ایدئولوژی و ورود به حقوق بشر است. در دهه هفتاد گرفتار تفکر غیرتاریخی می‌شویم. متفکران و هنرمندان ما در این دوره ترجیح می‌دهند به جای صحبت درباره دهه شصت و خشونت دولتی به مساله فرهنگ بپردازند. تبلیغ خشونت‌پرهیزی، مدارا و نقد ایدئولوژی و توسعه فرهنگ که نام مستعار آن فراموشی است. واژه محبوب این دوره ایدئولوژی‌زدایی است که مشکل اصلی دهه شصت قلمداد می‌شد. اصلی‌ترین متفکران دوران معاصر نام این دهه را انسداد تاریخی یا امتناع تفکر می‌گذارند به این معنی که ما به لحاظ تاریخی امکان فکر کردن نداریم. معدود کسانی بودند که در تلاش‌هایشان سعی کردند گفتار قالب را در هم بشکنند مثل پوینده و مختاری که سرنوشت فجیعی پیدا می‌کنند.

تبلیغ تساهل و مدارا، ادامه منطقی وضعیتی بود که رهبر جمهوری اسلامی با توصیف خدای دهه شصت آن را به بهترین شکل ترسیم کرد. از مثال‌های سرشت‌نمای سوژه سیاست یاد، مادران خاوران بودند. این جنبش عدالت‌طلبانه به دلیل غلبه تفکر جامعه‌شناسی به معنی در نظر گرفتن روایتِ غالبِ جامعه و حذف کامیونیتی‌ها، شکاف‌ها و تضادها دچار تغییر فرم و محتوا شد. مساله مادران خاوران ماهیتی زنانه داشت و بعد از جنبش ضدحجاب اسفند ۵۷، از اولین اعتراض‌های بعد انقلاب بود. این جنبش با سه سوال‌ ساده که چرا کشتید؟، عاملان و آمران که هستند؟ و اجساد کجاست؟ تشکیل شد. و امروز می بینیم که با روی کار آمدن دولت رئیسی مطرح کردن این سوالات بیش از پیش معنادار می‌شوند. در تمام این دوران آنچه غایب بوده و امروز اهمیت پیدا کرده نقد خشونت ساختاری و نقد دولت و متاکریتیک دولت است. به عنوان مثال دولت بعد از انقلاب در مساله خشونت ادعای غلبه بر جنگ داخلی را داشت؛ جنگ با کردستانی که هرگز تمام نشد و تبدیل به ترس از جنگ داخلی شد. این دولت باعث شد پیچیدگی‌های موضوع خشونت که به تنهایی قابل بحث نیست نتواند در ایران باز شود. تعریف کلاسیک دولت، انحصار ابزار خشونت است. مثال آن فردای انقلاب است وقتی که رهبر وقت دستور می‌دهد که مردم اسلحه‌ها را تحویل دهند درحالی‌که به فاصله چندماه به کردستان و ترکمن‌صحرا حمله کرد. 

در این زمان، سوال‌های جدی به وجود می‌آید که تا کجا حق دفاع مشروع وجود دارد؟ آیا باید مثل چپ‌های اوایل قرن بیستم به فکر تسلیح عمومی باشیم؟ آیا باید از دموکراتیک کردن انحصار ابزار خشونت دفاع کنیم؟ اهمیت این سوال‌ها این است که این خشونتی که به سرکوب دیگری منجر شد بار دیگر امکان می دهد که دیگری را ببینیم. خودمان را جای او بگذاریم و جهان را از سمت او ببینیم. در چنین فاصله‌ای است که می توان شفافیت مساله خشونت را در ایران باز کرد اما ما به سمت گفتارهای غالب دیگر جهانی مثل خشونت‌پرهیزی و نقد ایدئولوژی و ایدولوژی‌زدائی رفتیم. و این وضعیتی بود که برای سال‌ها اجازه نداد، ما موقعیت خود را به عنوان دیگری در درون جمهوری اسلامی بفهمیم.